سفر کوتاه اما پر ماجرا در جنگ
نیمه روز پنچ شنبه بتاریخ 15/7/1389 از ساحه غربی شهرکابل عزم سفر به طرف ولایت غزنی ولسوالی جاغوری نموده واز ایستگاه موترهای ولایت غزنی سوار موترشده و حرکت نمودم. موترما ازنوع کورولا بود که ا ز دروازه کابل خارج می شد و وارد میدان شهر می شد وآهسته آهسته خم وپیچ های جاده راکه توسط طالبان انفجارداده شده بود ؛ می پیمود و ماهم با ترس و لرز بسیار زیاد سوار ماشین بودیم و هنوز ترس و لرز را که به ان فکر می کردم دروجودم بود که از ساحه میدان شهر خارج شدیم و هنوز راه زیادی را نه پیموده بودم که ناگهانی در کمین گروه طالبان که نیروهای امنیتی و قطار اکمالاتی نیروهای امرکایی و ناتو را قرار داده بود مواجه شدیم و جنگ شدیدی را شاهد بودیم، نیروهای امنیتی افغانستان در کنارجاده عمومی کابل-قندهار همه با رو خوابیده و مدام فیرمی کردند وصدای فیر طالبان هم به شدت شنیده می شد و ما به سرعت زیاد ازآن صحنه گذشتیم و تا اینکه در نزدیکی آن ساحه بازاری بود که در حدود 20-25 دوکان داشت و درقسمت بالای آن بازار پسته امنیتی پولیس ملی قرار داشت که فاصله دوصد متر بیشتر نمی شد بطرف شرقی آن بازار نیز یک پسته امنیتی قرار داشت و درهمان بازار درحدود 15-20 تانکر تیل و سایر مواد اکمالاتی نیروهای ناتو را به اتش کشیده بود و نیروهای امنیتی نتوانسته بود از ساحه تحت تسلط و نفوذ خود نظارت و در عین حال مانع دردادن آنعده از وسایل ترانسپورتی مواد اکمالاتی شوند.
آنعده از مسافرین که در موتر سوار بودند وهمچنان راننده آن به این عقیده بودند که همه آین اتفاقات که می افتد ساخته گی واز نوع پلان شده است و عده ی دیگر به این عقیده بودند که نیروهای امنیتی دراین ساحه نمی تواند بیرون از پسته امنیتی خود کاری کرده بتواند و از همین لحاظ در این نزدیکی پسته موترها سوختانده می شود وپولیس های امنیتی مانع شده نمی تواند. وقتی داشتیم از ان بازاربطرف ولایت غزنی میرفتیم با قطار اکمالاتی مواجه شدیم که تعدادی زیادی از وسایل را حمل می کند و بعضی از موترهای باری انچنان باری سنگین داشت که تایر های ان اتش گرفته بود و به رفتار خود ادامه میداد وقتی من این صحنه را دیدم به راننده آن اشاره نمودم و گفتم که تایرها موتر شما اتش گرفته ولی آن راننده هیچ چیزی نگفت و به رفتارش ادامه میداد تا اینکه راننده موتر که ما درآن سوار بودیم گفت که اینها از ترس در این ساحه ایستاده نمی تواند ،اگر بیستد خودی نیروهای امنیتی آنان را می زند زیرا در این ساحه خیلی نا امن است و گروه طالبان هر روزه حمله می کند و این موترها را به آتش می کشد و به همین لحاظ ازایستادن خود داری می کند.
موتر ما به سرعت بطرف ولایت غزنی در حرکت بود و از کناری آن قطار های اکمالاتی می گذشتیم و تا انیکه در ولایت غزنی رسیدیم و بعداز اینکه از موتر پیاده شدیم من و یک نفر از رفقایم بطرف ایستگاه موترهای قندهار رفتیم و درانجا مدتی ماندیم و بعداز چند لحظه موتر آمد بطرف ولسوالی جاغوری حرکت کردیم هنوز 20 کیلومتر ازشهر غزنی نگذشته بودیم که به کمین دومی نیروی طالبان روبروشدیم و بازهم به خاطر اینکه روز هم بسیار ناوقت شده بود وهمچنان منتظر ماندن درآن ساحه احتمال خطر اصابت مرمی و یا دزدی می رفت بنا دوباره از میان آتش جنگ عبورکرده و به طرف ولسوالی جاغوری حرکت خود را ادامه دادیم و درچند ساحه دیگرهم با نیروهای طالبان مواجه شدیم که کاری نگرفت و ما از کناری آنان به آهسته گی عبور کرده و رفتیم تا اینکه ناوقت های شب به بازاری انگوری رسیدم و همان شب را در هوتل ماندیم .
در هوتل درمیان مردم که آن شب در هوتل بودند زمزمه های بودند که یک نفر از نسل جوان این ولسوالی قادر به ساختن یک بال هواپیما شده است که می تواند دونفر را باخود انتقال بدهد من که تازه از موتر پیاده شده بودم وحوصله شنیدن حرفهای زیادی رانداشتم این قصه مارا جادو کردو از افرادی که در هوتل بود پرسیدم آیا این مساله واقعیت دارد ی ؟ آنان نیز این حرف ها را تایید نموده وافزود که آری عده ی ما آن را دیده ایم و کاری بسیار جالب را انجام داده است وازکاری آن متعجب شدم وقتی از این قصه ها شنیدم وبه فکر سرنوشت و کارهای که بالای این مردم می گزرد افتادم و از نوع برخورد دولت مرکزی با این مردم و همچنان نبود امنیت وفضای کاری در این سرزمین ما را سخت ناراحت کرد و از نوع تلاش و کارهای بسیار بزرک این اهالی که برای آبادی و افتخارات این سرزمین انجام میدهد مارا شوق وهلهله می گرفت ولی بالمقابل ا زنوع برخورد دولت جامعه جهانی با این مردم ما را نگران ساخت و دقیقا خودم از اهالی آن منطقه می باشم دقیقا وضعیت آن مردم را به تمام معنا حس می کنم که تمام درآمدی اقتصادی آنان از راه کارگری مسافرین آنان که در کشورهای همسایه مشغول کار های سخت ساختمانی و معادن ذغال سنگ می باشد ، تشکیل میدهد واین مردم از هرنوع تلاش در راه آموزش و تحصیل علم دریغ نمی ورزد و از مردم های بسیار ذکی و پیش گام در سطح کشور شناخته شده است.
هرگاه دولت مرکزی و جوامع جها نی روی این نوع افراد سرمایه گزاری نماید به زودترین فرصت می تواند افغانستان روی پای خود بیستد و از داشته های خوبی برخوردار خواهد شد و لی بعضی از برخورد های متعصبانه که افغانستان را به امروز کشانیده است وقتی مردم افغانستان خوشخبت و روی پای خو د می تواند بیسد که امتیازبه افراد نخبه و زحمت کش این سرزمین داده شود ولی درافغانستان امروزی قانون بر عکس عمل می کند زیرا جزا جای پاداش را گرفته و پاداش جای جزا را گرفته است، یعنی وقت ساحه های امن و مردم زحمت کش بجای اینکه امتیاز بیگرند و ساحه های آن بازسازی شوند بجای آن جزای را می بیندکه نه تنها بازسازی را ندارد بلکه هر روز مسیر راه انان و همچنان زمینه های از انان گرفته می شود وبرعکس ساحه های که در ان امنیت نیست و بازسازی به شدت جریان دارد و بعضی از چیزها را در اول ماه می سازد ولی در آخر ماه از طرف اهالی آن قریه که همرای طالبان والقاعده در ارتباط می باشد دوباره ویران می شود و بودجه های هنگفت را به آب می سپارد که از هر راه که آمده به همان راه برگردد، این مساله مانع جدی علاقه و آمدن امنیت در کشور شوند.
مرگ ناتمام من!