دوبیتی
من به ماه و آسمان خندیده ام
امشب ازدست غمش رنجیده ام
ساکتم سرد و خموش همرنگ شب
پای را در تاری غم پیچیده ام
ستاره شو دل شب های تار شگاف
هزارنکته نگفتست به قید حرف بباف
نماد شهر شو از خود نشان بجا بگذار
همان بمان که بودی ازین توبیش ملاف
پروانه رفت و باغ دلم گل نمی کند
دیگر هوایی خواندن بلبل نمی کند
همرنگ زاغ گشته و بیمار وبی قرار
این کوله بار غم ره تحمل نمی کند
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۸ ساعت ۱۱:۹ ب.ظ توسط تجلیل
|