به هر‌فرد جواز رانندگی ندهید!

کابل شهر شلوغی است. ترافیک سنگین آن حکایت خود را دارد. جاده‌های تنگ، نبود پیاده‌روها و راننده‌های نابلد در کنار‌ هم به سنگینی ترافیک و بی‌نظمی این شهر افزوده‌اند. در دو وقت می‌توان به سنگینی ترافیک شهر کابل بیش‌تر پی‌برد؛ صبح وقتی به سوی وظیفه‌ات می‌روی و شب‌هنگام وقتی که داری بر می‌گردی.

در یک غروب خاک‌آلود، شلوغ‌ترین نقطه‌ی غربِ شهرِ کابل را به نظاره نشستم. گرد و خاک همه‌جا را تاریک کرده بود‌. گرد و خاکی که از تایرهای موترها به هوا بلند شده بود، برفراز‌ آسمان لایه‌ی تاریکی که شباهت نزدیک به ابرِ باران ‌داشت، تشکیل شده بود. آفتاب در اثنای غروب در میان این گرد و غبارها شبیه شعله‌ی سرخ‌رنگ آتش می‌ماند که هر لحظه به سوی کوهی که دیوار‌ محافظتی شهر را ساخته بود، نزدیک می‌شد.

غروب تیره‌ی خورشید، شلوغی شهر و سروصداهای دست‌فروشان و کراچی‌وان‌ها تصویر‌ و نمای‌ خاص‌ خود را دارند. سیمای‌ دست‌فروشان گرفته و خاک‌آلود بودند. پولیس‌های ترافیک در گوشه و کنار‌ چهارسوها دیده می‌شدند. عده‌‌ای از آنان کتابچه‌های کوچکی را با خود داشتند که گاهی به راننده‌ها‌ی متخلف برگه‌ی جریمه می‌نوشتند و جریمه می‌نمودند. عده‌‌ای هم واقعا دل‌سوزانه خدمت می‌نمودند. کودکان، زنان و کهن‌سالان را در عبور از این سوی جاده به آن سو کمک می‌نمودند.

کوته‌ی سنگی یکی از شلوغ‌‍ترین نقطه‌‌های غرب شهر کابل است. به خاطر ازدحام بیش از حد، شهرداری کابل به کمک کشور ترکیه برای رفع این مشکل پل ‌هوایی را از امتداد جاده‌ی سیلو به سوی چهارراهی مزاری ساخته است. این تنها پل ‌هوایی در کابل است که بر فراز چهارراهی کوته‌ی سنگی ساخته شده است.

شام دیروز وقتی بر فراز این پل به مدت یک ساعت شهر را نظاره کردم. بسیاری از تخلفات سنگین ترافیکی را از سوی شهروندان، مقام‌ها و افرادی با نمای ظاهری شیک و فیشنی را دیدم. موترهای شیک، قیمتی و تیزرفتار در امتداد این جاده رفت و آمد داشتند. جدا از این که سرعت رانندگی بر فراز یک پل شلوغ چند باید باشد، نوع سبقت گرفتن رانندگان و بی‌قانونی‌های دیگر آنان نیز محسوس بود.

این پل دارای دو خط است، خط رفت و خط برگشت. در میان این دو خط، علاوه‌‌ بر جدول و گل‌دانی‌، جک‌های سمنتی نیز گذاشته شده است. ارتفاع جدول میان دو خط جاده به اندازه‌ی ۳۰ سانتی متر می‌رسد. گل‌دان‌ها، جدول و جک‌های سمنتی نشان دهنده‌ی این است که این دو خط از هم مجزا شده و هیچ‌گونه‌‌ راه و اجازه‌‌ای برای عبور از این خط به آن خط نیست.

رانندگان مسلکی در شهر کم‌تر‌ند. آنانی که مسلکی‌اند، می‌دانند که علامت‌ها و نشانه‌های ترافیکی، جدول‌ها و جک‌های سمنتی نمایان‌گر ممنوعیت عبور از آن مکان و نقطه است، اما رانندگان تازه‌کاری که اسناد و جواز سیرشان را در بدل پول گرفته‌اند، بدون فهم علایم و نشانه‌ها، از هر نقطه‌ که دل‌شان بخواهد، دور زده و حتا جدول‌ها را عبور می‌کنند. دیشب چندین مورد‌ از این گونه عبورهای غیرقانونی را از بالای جدول‌های میان دو خط جاده، مشاهده نمودم.

موتر تونس خاکی‌رنگ با شماره‌ی پلیت ۹۳۱۲۸ شخصی کابل که از سمت سیلو به سمت چوک مزاری در حرکت بود، با رسیدن بر فراز‌ این پل، تصمیمش را عوض نمود‌ و با عبور از جدول، توانست به مسیری بر‌گردد که آمده بود. این عبور از جدول نه تنها که چوکات و ساختار‌ جدول را خراب می‌نمود، بلکه ترافیک را نیز بر روی این پل ایجاده کرده بود. موتر کرولای فولادی‌رنگ با شماره‌ی پلیت ۷۴۶۸۴ کابل با تقلید از تونس این کار را تکرار نمود.

من لحظه‌‌ای آن‌جا منتظر ماندم و از آن عکس گرفتم، که دو ‌موتر شیک و جدید‌ دیگر که معلوم می‌شد موتر مقام‌ها و افراد پول‌دار بودند به آن‌جا رسید. موتر فرونر سفید با شماره‌ی پلیت ۶۲۲۵۴ کابل نیز این عمل را تکرار کرد. با تفاوت چند دقیقه، موتر فولادی‌رنگ دیگری که لوگویی از ادارات دولتی را در شیشه‌ی عقبش داشت، این عمل را تکرار نمود. هرچند از این موتر عکس گرفتم، اما شماره‌ی پلیت این موتر در عکس معلوم نمی‌‎شود. به احتمال زیاد، این موتر پلیت ندارد و اگر داشته باشد هم در عقبش نصب نگردیده است.

بارها از رفتارهای غیرقانونی، زورمندانه و درد‌سرسازِ‌ پول‌داران و مقامات گزارش شده است، اما از آن‌جایی که باز‌خواست و پرسشی در این میان وجود ندارد، آنان الگو و نمونه‌‌ای برای سایر شهروندان می‌شوند. حتا شهروندان عادی دست به چنین خلاف‌ورزی‌ها زده و برای مأموران ترافیک مشکل می‌آفرینند. مأموران ترافیک که تنها زورشان همانا جریمه‌ نوشتن روی کاغذ است، هم نتوانسته‌اند با این مشکل بی‌قانونی مبارزه نموده و جلو آن را بگیرند.

یکی از رانندگانی را که عکس موترش را گرفته بودم، می‌خواست خشونت کند؛ اما برایش فهماندم که خوبیت ندارد و برایت سنگین تمام می‌شود. هرچند کوشیدم خود‌ را معرفی کند، اما نکرد که نکرد. وی از کرده‌اش پیشمان شد و این عبور از فراز جدول را یک خلاف بزرگ ترافیکی خواند. به گفته‌ی این راننده، عبور از فراز‌ جدول با سرعتی که موترها در دو خط جاده دارند، می‌تواند سبب حادثه‌ی بزرگ ترافیکی شود که ممکن فاجعه بیافریند. وی اعتراف کرد که این خلاف را انجام داده و برایش تا آخر درس عبرت خواهد شد تا بار‌ دیگر چنین خلافی نکند.

زمان به گونه‌ای شده است که هر فرد با خریدن یک موتر، فردایش راننده شده و در شهر و جاده‌ها مسافربری می‌کند. داد‌ن جواز رانندگی به چنین افرادی، می‌تواند فاجعه بیافریند. هرچند که در ظاهر قانون و امتحان‌هایی برای اخذ جواز رانندگی وجود دارد، اما وجود‌ فساد اداری گسترده در اداره‌های دولتی، روند اخذ جواز سیر و سایر اسنادها را آسان نموده است.

این رفت و آمدهای غیرقانونی هم‌چنان ادامه داشت و من صحنه را ترک کردم. اگر از مأموران و پولیس‌های ترافیک حمایت صورت نگیرد، به یقین که حادثات ترافیکی هر روز بیش‌تر شده و مشکل می‌آفریند. هرچند پولیس‌های ترافیک نیز بی‌تقصیر و عاری از نقد نیستند، اما توجه جهت اصلاحات و بهبودی وضعیت، می‌تواند به هر‌دو طرف ‌کمک کند.

باغ بابر؛ نماز جماعت در سایه‌ی کنسرت صلح

نزدیک‌های غروب آفتاب دفتر را به قصد اشتراک در کنسرتی که تحت عنوان «کنسرت صلح» در باغ بابر برگزار شده بود، ترک کردم. تند تند قدم می‌زدم تا خود را به جاده‌‍‌ی عمومی برسانم و سوار موتر شوم. در گوشه‌‌ای ایستاده‌ام و متوجه می‌شوم که دوست‌ دوران دانشگاهم از داخل موتری به من اشاره می‌کند. گوشه‌ی سرک موتر را متوقف می‌کند و من هم سوار موتر می‌شوم و به قصد باغ بابر به پیش می‌رویم، اما دوست دیگرم که نیز روزنامه‌نگار است، در ایستگاه «گذرگاه» انتظارم را می‌کشد.

با یک‌جا شدن با دوستم، به سوی باغ بابر راه می‌افتیم. کوچه‌ی بغل قصر ملکه شلوغ‌ است. تعداد زیادی از جوانان انتظار باز شدن دروازه‌ی قصر را می‌کشد تا در کنسرت اشتراک کنند. نیروهای امنیتی نیز بر فراز دیوارهای اطراف باغ و کوچه‌ی بغل‌دستی قصر دیده می‌شوند. پس از چند‌لحظه انتظار، به سوی محافظان دروازه‌ی ورودی باغ می‌رویم و از آنان خواهان باز کردن دروازه می‌شویم تا به باغ داخل شویم، اما اجازه نمی‌دهند. می‌گویند باید انتظار بکشیم تا کنسرت شروع شود.

چند‌لحظه‌‌ای در انتظار گذشت تا این که به سراغ یک‌تن از سربازان دیگر‌ رفتیم که مسئولیت محافظت از دروازه‌ی کلانی را داشت که موتر‌ها در آن پارک می‌شدند و راه ورودی به قصر را هم از آن‌جا ساخته بودند. بعد از مطرح کردن مسئله و معرفی خود که ما جمعی از خبرنگاران هستیم، از ما پذیرایی نموده و به داخل باغ راه‌نمایی نمود‌. خبرنگار‌ دیگری نیز به جمع ما افزوده شد.

قصر ملکه زیبا و قشنگ بود. عده‌ی زیادی از جوانان، موسفیدان، خانم‌ها و دختران انتظار می‌کشیدند تا کنسرت رسما شروع شو‌د. ما هم با راه‌نمایی مأموران انظباط کنسرت در جایی که برای رسانه‌ها در نظر گرفته شده بود، راه‌نمایی شدیم. غروب آفتاب نزدیک شده بود. از میان هنرمندان تنها آریانا سعید دیده می‌‎شد که تمرینات را اجرا می‌نماید وآمادگی برای چند‌لحظه بعد را می‌گیرد که به شکل زنده اجرا نماید.

دمادم غروب آفتاب بود که آریانا سعید چندین آهنگ را برای آزمایش اجرا کرد. در این وقت بود که ملای محله از مسجد بغل‌دستی باغ اذان می‌داد. عده‌‌ای در رقص و پای‌کوبی با آهنگ‌های آریانا سعید خود را مصروف ساخته بودند و عده‌‌ی دیگر کمی آن‌سوتر از استیژ، جانمازی‌های‌شان را پهن کرده و مصروف نماز خواندن شدند. اجرا و جمع شدن این دو پدیده‌ی متضاد و کاملا متفاوت، بسیاری از بینندگان را متعجب ساخته بود.

در فرهنگ و جامعه‌ی ما تاهنوز سنت‌هایی حاکم‌اند که به زنان اجازه‌ی آهنگ خواندن، رقصیدن و حتا شرکت در محافل رقص و پای‌کوبی را نمی‌دهد. تا هنوز با پدیده‌‌ای به نام موسیقی، به دیده‌ی بد و منفی می‌نگرند. موسیقی را چیزی خلاف شرع و شریعت می‌خوانند. اما در این شب به یادماندنی، همه‌چیز را برعکس آن‌چه تصور داشتیم، یافتیم. موسیقی و برگزاری نماز در کنسرت که تابه‌حال شاید کم‌تر اتفاق افتاده باشد، اتفاق و رخ‌داد‌ جدیدی به نظر می‌رسید؛ زیرا این دوپدیده‌ تابه‌حال کاملا تعریف متفاوت و در ضدیت با هم‌دیگر داشته‌اند؛ یک حرکت پارادوکسیکال و سنت‌شکن که تاهنوز اتفاق نیفتاده بود. به نظرم جالب می‌رسید، اما در نیافتم که از روی فهم و درک این دو کنار‌ هم گرد آمده بودند، یا هم از روی ناچاری و شوق‌هایی که اهالی مجلس را نمی‌گذاشتند که هم این را از دست بدهند و هم آن یکی را.

به هر صورت، این تفاوت‌ها و تحمل ‌پذیرش هم‌دیگر در یک محل و چهار دیواری باغ، امید و روشنی دهنده‌ی یک آینده‌ی بهتر را به همراه دارد و گذری است از زمانی که گرفتن کنسرت بر علاوه‌ی این که با تکفیر مواجه بود، محافل و بینندگان‌شان نیز از حکم ملاها و مفتی‌ها‌ در امان نبودند. در جاغوری چندین بار کنسرت‌ برگزار گردید، اما ملاها نگذاشتند برگزار شود. اگر برگزار هم کردند، بسیار با تشنج و هیاهوی زیاد همراه بود که آن شور و هیجانی که از روی شوق بود، در سایه‌ی ترس چوب به‌دستان ملاها کم‌رنگ می‌شد.

در بامیان نیز کنسرتی برای تجلیل از روز جهانی جوانان برگزار شده بود که ملاها و مفتیان شهر دخالت نمودند، اما مردم صلح‌دوست و آگاه بامیان در تقابل با آنان قرار گرفتند و از هنرمندان حمایت نمودند. کنسرت آن شب در ولایت بامیان در مقابل بودا، نماد فرهنگ و تمدن آن سرزمین‌، تاریخ‌ساز و به یادماندنی شد.

کنسرت یک شب و روز باغ بابر که توسط رادیو جوانان برگزار شده بود‌ نیز از کنسرت‌های به یادماندنی است. در این کنسرت عده‌‌‌ی زیادی از شهروندان از هرگروه و طبقه‌ا‌ی که بودند، شرکت نموده بودند. آنان هم‌دیگر را در این شب از نو یافته بودند؛ باهم می‌خندیدند، می‌رقصیدند و شادی سر می‌دادند. دو خاطره‌ی چنین هم‌گرایی و صمیمیت را میان شهروندان مشاهده نمودم. جشن پیروزی تیم ملی فوتبال کشور و کنسرت دیشب هنرمندان که از کشورهای مختلف در افغانستان آمده بودند. این دو جشن و محفل توانست ‌شهروندان را از آن تعریف‌ها که رنگ‌وبوی قومی، سمتی، مذهبی و زبانی داشتند، دور نگه‌دارند و به سرحد یک خانواده نزدیک سازند.

هنرمندانی که در این کنسرت حضور یافته بودند، یک تن از کشور پاکستان، یک جفت از هند و یک نفر بانوی هنرمند از کشور تاجکستان، به شمول چند‌گروه از داخل کشور بودند. شبکه‌ی تلویزیون یک افغانستان این کنسرت را لحظه به لحظه به گونه‌ی مستقیم پخش می‌نمود. خوشی‌های این جمع و جماعت را به درون خانه‌های شهروندان برده بود. آن‌هایی که نتوانسته بودند در این کنسرت برسند، از طریق تلویزیون برنامه را مستقیم تماشا می‎نمودند.

کنسرت از نزدیک به ساعت پنج بعداز‌ظهر شروع شد‌ و تا ساعت ده شب دوام داشت. در این کنسرت مهمانانی نیز از مقام‌های بلندپایه‌ی دولتی و خارجی آمده بودند. اطراف این محوطه توسط نقاشی‌هایی که پیام صلح و آشتی می‌‎دادند، مزین شده بود. تصاویری را در آن‌جا نصب نموده بودند که بوی محبت و صمیمت را با خود به شهروندان منتقل می‌کردند. بر اسلحه خط بطلان کشیده شده بود و کبوتران که نماد صلح و آشتی‌‌ا‌ند، با ظرافت‌کاری‌های ماهیرانه در حال پرواز نقش شده بودند.

نوت: نشر شده در روزنامه اطلاعات روز