سفر ی خواهم کرد.

سفر ی خواهم کرد
کیست که بامن همنوایی بکند؟
سفری دور دراز
جا ده ی پرغم و سوز
با هزاران ترس ولرز.
مگر اینجا آشنای نیست که صدایم شنود؟
پاسخی ازجنس احساس وامید
خرچه ی بی خرچی راهم کنید.

من که حیران وغریب
ناشنای بی پناه
درکویر غم فروشان خانه ام
آدرسم بربال آبر اسمان
هرکجا بارید
آن اشکهای چشمان منست.

هم نفس
یاری ام دربستری تنهای کن
دربساط بی نشانی زندگی
درحیاط خلوت اندوه و ترس
گاهی هم از پشت ان تک باغچه ی
دست 
نشان راز و
 رویا وخیال
با هزاران آه سرد
دل به دریایی همیشه جاری داده ام.

سفرم نو و عجیب
شایدم
جوری دیگر
پای یک عمر حیات دربین است.
می شود گفت که مدیون همه
دوستان که همه همرنگ وبارنگم ساختند
به جماعت خودش راهم دادند.
عمر تان شاد و عزیز
خوش وخرم
فارغ از هرگونه غم

به استقبال برف

وقت برف اهسته اهسته می بارید و بر روی زمین لایه سفیدرنگ را روی زمین می گستراند، من را به یادی روزهای زمستان افغانستان انداخت.  هرچند که من برف وباراندگی های بس ز یبا و به یادماندنی آفغانستان عزیز را به خاطر داشتم ولی بانهم این برف باری زیبا بود . زیبایی این برف باری وقتی اوج گرفت که همه شهروندان این جا را میدیدم که با داشتن تبسم برلبان شان وشادی به استقبال گرم برف می رفتند و کودکان خورسالی را میدیدم که خود را در بساط پهن شده برف می انداخت ولحظه ی روی برف ارام  می گرفت درین فضای وصف نا پذیر.
این برف باری از یک روز به این سو آغاز شده بود که گاهی با وقفه ی کوتاه مدت به پیش می رفت، بعداز ظهر روز شنبه وقتی به یکی از مراکزهای آموزشی زبان انگلسی رفتم، این شور واشتیاق را  دوچندان یافتم، شوق که من را درحیرت انداخت.
ازقضا برنامه آنروز ان مرکز هم طوری تصادفی قسم بودکه شاگردان باید انروز برای رشد و انکشاف زبانشان مکلمات وبحثهای را مطابق به سویه وتوان شان به پیش می بردند که درین روز برف باری مصادف شده بود.
وقتی وارد صحن این مرکز شدم ، دیدم با وجودی برف باری شدید عده ی زیادی از دانش آموزان در سرمای سرد وسوزنده ی زیر بارش سنگین برف به بحث و مکالمات انگلسی می پردزاد، من ازدیدن این وضع حیران شدم و با پرس و جوی  زیادی پی بردم که همه با شور و  و اشتیاق خود بخاطر باریدن برف این مکان سرد را ترجیح داده بودند تا کلاس آنروزی اش را آنجا بگذراند.
همان روز تا ناوقت های شب برف باری جریان داشت، من هم که با دیدن استقبال گرم بیش از حد مردم از باریدن برف تحت تاثیر قرار گرفته بودم هرلحظه دلم هوای بیرون می کرد تا باشد کمی هواخوری کنم .
وقت که برادرانم با دوربین عکاسی که بدست داشتند به تعریف وتمجید این روز برف باری می پرداختند بیشتر شوق وانگیزه برای گرفتن عکس ورفتن زیربارش برف را پیداکردم .با وجودی که سرمای زمستان آزارم میدهد، بانهم تاب ماندن درخانه را نیآوردم و بعداز دل و بی دل های زیاد ی رفتم پشت بام خانه ی فقیرانه خودی ما.

تحمل و صبرم به پایان رسید ومجبور شدم که باید عکس یادگاری از این این شهر بی برف داشته باشم، دوربین عکاسی ام را گرفته رفتم پشت بام خانه ام، وقت ازخانه  می برامدم سا عت دقیقا 12:30 شب را نشان میداد
وقت داشتم از راه پله های منزل اول بالا میرفتم ، خنده و شادی درگوشم می رسید که بیانگر ی شادی وخوشحالی  واستقبال ارباریدن برف بود.
عده ی از دخترخانم ها یکه نتوانسته بود از این فضای نشاط اور در روز استفاده ببرد ، تاریکی شب را زمینه ی خوبی برای تفریح وبرف جنگی دانسته به کوچه امده بود ند تا لحظه  از غم ها ودل گرفتگی هایشان را با بازی های برف به فراموشی بسپارند.
من هم بادوربین عکاسی ام چند تا عکس یادگاری گرفتم ولی سردی هوا زیاد بود ونتوانستم بیشتر بیرون بمانم برگشتم خانه و خوابیدم.
فردای آنروز وقتی داشتم از بام خانه براطراف نگاه می کردم همه جا مردم قدم زنان می گشت و شوخی های کودکان وبازی های برفی بیشتر ازهمه به جذابیت این روز افزوده بود.

من هم امروزم را با ساخت آدم برفی شروع کردم، آدم برفی را دوست دارم با وجودیکه هوا خیلی سرد است من هم در بام خانه مصروف ساختن آدم برفی بودم ودست از کار نکشیدم و حسابی حالم گرفت .
سردی هوا نتوانست که شور وشوق ساختن آدم برفی را از من بیگرد ، واین شور وادارم کرد که باید کاملش کنم.
آدم برفی را کامل کردم بی خبر ازینکه برادرام در آنسوتر از من مصروف ساختن خرگوشک برفی هست، خرگوشک که خیلی زیبا و دیدنی است.
وقت کار آدم برفی تمام شد، متوجه شدم که زیاد دیدنی نیست و رفتم بطرف خرگوشک برادرام، وقتی آنجا رفتم ازدیدن آن خرگوشک زیبا حسودی ام شد.
بناچار از از ساختن آدم برفی خودم دست برداشتم وخرگوشک را عکسش گرفتم باشما شریک بسازم
خرگوشک که با چشمان سرمه ی و آبروهای تیره بطرف ما نگاه می کند.

من باعده ی از دوستانم نیز راهی محله که کمی بالاتر ازما خانه ی ما قرار داشت ومعمولا مردم انجا را برای تفریح برگزیده بودند ، رهسپارشدیم.
محله ی که هم خوشی های مردم درانجا جشن گرفته می شود وهم غم ومصبیبت هایشان، قبرستان محله ، محل که نه تنها بادیدن ان مردم را اندوهگین می کرد بلکه بخاطر عدم فضای مناسب برای تفریح مکان اینجا را  برای روزهای خوشی نیز برگزیده بود.
با گردش حدودا یک ونیم ساعته با گرفتن چند قطعه عکس این تفریج گونه را پایان دادیم، و دوباره برگشتیم خانه.

سریال این روزهای من !

چقدر ساده لوحانه خواهد بود که اگرتمام چیز را اقرار کنم ، ولی چیزی که نمی شود نادیده گرفت صداقت در گفتار وعملش هست که همیشه مدیونش خواهم بود. وقت کسی از عمق صداقت وراستی اش باتو حرف می زند نباید صداقت وراستی اش را به بادی فراموشی بسپاری و نادیده اش بیگری.

این روزهای زندگی شبیه به سریال های تخیلی می ماندکه گاهی شاخ وبرگ می سازد از جنس رویا وخیال در دنیای خیالی خودش برای تفنن  که در عقب این گونه سریالها حرفهای نهفته است که کمتر کسی از فهم واقعی و انچه را سازنده اش تصور داشته براید.

زندگی خود سریال عجیب است که شخصیت های مختلف در آن سهم می گیرند ونقش خودش را بازی می کند ، اما بازیگری اصلی و شخصیت اصلی ومرکز داستان کسی خواهد بود که جزخودش کمتر کسی به وی پی نمی برد واز موقفش به عنوان شخصیت اصلی داستان اگاهی ندارد.

من دارم با سریالهای سروکار پیدا می کنم که هرگز خودم  هم تصور نمی کردم  ، این قدر پیچیده گی های در درون سریالهای خیالی من  وجود دارد که درحیرانم ، پیچیده گی ها که نزدیک به معما می ماند، اما هرکدام راه حل وجواب دارد که کمتر کسی به جواب آن پرداخته می تواند.

پس همین که سریال نیمه تمام رویایم ختم شود ، بدانید که دیگر بازی نخواهم کرد در جغرافیایی بی تعریف که فقط از ما کار می گیرد و مدام مانند ماشین از ما کار می کشد؛  و لی هرگز فرصت برای لحظه ی بخود اندیشدن را به ما نمی دهد. من نمی خواهم که شکوه وشکوگری زمانم باشم بلکه مخالف نوعیت زندگی بشری امروزی هستم که در پیش گرفته اند، از ماشینی شدن تمام شاخ وبرگ زندگی تا ادمهای که در زندگی شما نقش بازی می کند .آیا تصوری چنین چیزی را داشته اید؟ سوالیست که بارها وبارها از خود کرده ام ولی به نتیجه مطلوب دست نیافته ام و هنوز هم قناعت خودرا در باب این سوال حاصل نکرده ام؛ زیرا با ماشینی شدن همه ی چیز در زندگی  این امکان وگمانه زنی ها را بیشتر می کند که روزی تمام زندگی ات برمحوری ماشینی می چرخد که هرگز خودت نقش درآن نداری.

با درنظرداشت خط وسیر سریع  رشد وانکشاف تکنالوژی این گمانه زنی ها به واقعیت مبدل شده  و می شود  و دارد مدام دامنه ی زندگی اجتماعی مان را میگرد وبساط نو بر بستر زندگی اجتماعی می گستراند. انسان که بودن وهویتش بر مبنای اجتماع انسانی تعریف می شود، با قرار گرفتن درهمچو حالت دچار مشکلات جدی یاس و نامیدی و مشکلات بزرگ روحی می شود ؟ اینگونه مسایل ها سبب می گردد که هر روز از خودبیگانگی ها هرچی بیشتر اوج بیگرد وبه سوی یک نا کجا ابادی خواهیم رفت که سرانجام هم دقیق معلوم نیست .