دوبیتی آِیینه ی همه شعبات زندگی

خدای من مه چی کنوم  چی چاره

زمین را تانگ گرفت آسمان طیاره

"از تانگ و توپ وطیاره چی گویـــم

مـردم تبـاه شـده گشــــــته آواره"


خدا یا اوغونی کوچــی میآیه

نمی دانم د سرمو چی میآیه

اگرجایداد مونو ازمو بگــــــیره

دیگه مالوم که هرچی میــآیه


از پاکستان موگیــه اوغـو میـآِیه

پشت قورت پشـت روغـو میـآیه

"قورت وروغو و آمدونشی خیره

د وقتی حاصل جمع کیدو میایه"


دوبیتی ها یکی از گونه های قالب شعری است که به دو دسته تقسیم می شوند.  1- دوبیتی های رسمی و کتبی،2-دوبیتی های شفاهی ویاهم فولکوریک . دوبیتی های کتبی ورسمی  به آندسته از دوبیتی های گفته می شودکه به لهجه ی معیار ودستوری زبان رایج همان کشور نوشته شده باشد . در زبان و ادبیات فارسی شاعران بزرگ بوده و هست که در قالب دوبیتی شعرهای زیبای سروده و مجموعه های شعری بزرگ بجا مانده است . بطورنمونه میتوان از بابا طاهر عریان ، رودکی سمرقندی، رابعه بلخی و ...نام برد.2- دوبیتی ها فولکوریک یاشفاهی، به آندسته از دوبیتی های اطلاق می گردد که گوینده های آنان معلوم نبوده وازطریق افرادی که پیش ازما زندگی می کرده اند سروده و سینه به سینه حفظ شده و انتقال یافته تا اینکه به ما رسیده است.  دوبیتی ها از لطافت وزیبایی های خاص بر خوردارست که گنجینه بزرگ ادبی هر ملت و مردم را تشکیل می دهند. دوبیتی ها حاکی  موضوعات مختلف و متنوع بوده که بیشتر موضوعات ، اخلاقی، پند واندرز، آمیال ها ،سرگذشت ها ، درد ها وحتی تاریخ های یک ملت ومردم در آن انعکاس یافته است.

دوبیتی همانطورکه از نامش پیداست از دوبیت(فرد) تشکیل شده که دارای وزن منحصر به خود می باشند. دوبیتی درحقیقت کوتاه ترین قالب شعری است که میتواند  با وجودی کوتاهی و مختصر بودنش پیام کامل را در خود منعکس نماید.  دوبیتی ها بگونه ی است که شاعر در مصرع اول زبان به بیان موضوع و مطالب می گشاید که در مصرع های بعدی این مطلب به گونه بسیار فشرده و مختصر توضیح شده و درمصرع آخر به نتیجه ی آن  می پردازد.

خدایا اوغونی کوچی میـــآیه

نمی دانم د سرمو چی میآیه

اگرجایداد مونو ازمو بگـــــیره

دیگه مالوم که هرچی میـآیه

هرگاه به این دوبیتی توجه و دقت صورت بیگرد، میتوان به توضیح بالا به خوبی پی برد. درمجموع گنجینه ادبی هر ملت ومردم را همان داستانهای افسانوی، حماسه ها و دوبیتی ها  و یا به گونه دیگر گفته میتوانیم که ادبیات شفاهی هرملت سرمایه ی بزرگ ادبی ملیت ها را تشکیل میدهد که از گذشته های دور و دراز سینه به سینه توسط پیشینان به ما رسیده است. سرایندگان واقعی این دوبیتی ها معلوم نیست .

دوبیتی بالا  یکی از میان هزاران دوبیتی است که  بیانگر تاریخ تلخ ودوران های سیاه وتاریک استبدادهای روا داشته شده بریک ملیت را حکایت می کند. دوبیتی ها درحقیقت روح عجین شده مردم هست که آن را سروده است و عیار نمودن شخص خواننده با همچو حال وهوایی بیشتر می تواند به پیام مطرح شده در آن پی ببرد و از درد ها، رنج ها وهرآنچه که دوبیتی به شکل مختصر و گذرایی روایت می کند پی ببرد.

 


نوت : دوبیتی های این مجموعه از فیلم گرفته شده است که ایرانی ها تحقیقات را در صفحات غربی، شمالی و ساحات هزارستان بعداز سقوط طالبان انجام دادهاست .

یک دو جامی...


یک دو جامی را بنـام واعــظ و مداح ریز
قطره ی از آن شراب خالص دمـساز ریز
ریز تا یک لحظه ی فارغ شویم ازکوه غم
جـــرعه ی را هم بنام حافـظ شیراز ریز

پر از اندوه و دردم!


پر از اندوه ام و دردم 
شبیه برگه ی زرد ام
نفس ها بند و اندر چوبه ی دیواری سینه قید
که این خود یک حکایت از گروه مرد و نامرد ام
توان سخت می خواهد که با غول زمان جنگید 
نگاه حق می خواهد که بر دیوی زمان تازید 
ولی من سخت تر ازسختم.

تصور کنم که من هستم
هزاران دردی تاریخ را 
هزاران قتل و غارتها 
زخونم جوی ها جاری نمودند
باز من هستم 
نمی میرم 
نمی یابد سرانجامم ز کشتن ها و مردن ها
بدان من سخت تر از سختم .

من آنگاهی نماز سجده خواهم داد
نباشد موجودی از جنس انسانها
ویا در رهروی رویا 
و یاهم رخت بربستند از این ذهن آشفته 
و آنگاهی دیگر 
از بودن و نابودنم هیچ است.

تحمل کن 
تحمل کن که فرداهای ما خوبست 
نگاهت مژده ی دارد
قلم فرسایشت حق خواه 
صدایت آه آزادی و فریادی عدالت است
تحمل کن 
فقط چند روزی دیگر را 
که فردای نمایان است 
تحمل کن . 
چراغ صبح آزادی
شکوه ی دیگری دارد
 تحمل کن. 
پذیرش را 
هزاران فن سازش را 
 بیار باخود 
سواری چرخ آزادی
شو آنگاهی 
و بر دیوی زمان برخیز
زمان بس زود و نزدیک است
و آنگاهی 
توان غلمیت خواهد نمود گل 
بازخواهد داد بخشش
 تحفه ی دیگر
تحمل کن.

"تجلیل"

چندنکته برای برنامه های آموزش وپرورش

آموزش وپرورش یک پروسه طویل المدت بوده که نیاز به برنامه های دقیق و تب وتلاشهای جدی مسولین این نهاد دارند. اگر دقیق تر بگویم این پروسه بگونه ای است که تمام شهروندان فردای جامعه ازین مرحله عبور نموده وبه جامعه فردای تقدیم می شوند که انتظاری یک جامعه ایده آل و خوبی را آرزو می نماید. برای رسیدن به همچو یک جامعه ایده ال و موفق نیاز به یکعده اصلاحات و ژرف نگری های جدی داریم که تا ازینطریق به خواست های فردا برسیم. موضوعات مهم که در برنامه اموزش وپرورش خیلی ها مهم وارزنده است نکته وار بیان می گردد.

الف:آماده گی روحی دانش آموز برای فراگیری

وقتی دانش آموز می خواهد که موضوع را فرابیگرد، باید ازوضعیت خوبی روحی وجسمی برخوردارباشد تا بتواند با روحیه آرام و بدون کدام دغدغه ی ذهنی متوجه اصل هدف و مقصد خود که همان فراگیری و آموزش می باشد ، شده وبا یک روحیه سالم وارد مکان اموزشی شوند.این نکته وقتی جامعه عمل به خود میگرد که نظام ها توان اداره و کنترول جامعه وفراهم آورنده ی امنیت جانی ومالی شهروندان خود باشند.

ب: فضای مناسب آموزشی

هدف از فضای مناسب تنها چارچوبه دیوار مکتب نبوده بلکه وضعیت اجتماعی و محیطی می باشد که یک دانش آموز در آن مصروف فراگیری و آموزش می باشد. این فضا ممکن است شهر باشد ویا هم ده . هرچند که هرکدام ازین مکان ها برتری های رانسبت به همدیگردارند ،ولی هدف اینجا همان آرامش روحی است که یک دانش آموز در آن میتواند احساس آرامش و امنیت نماید تا بتواند فارغ از هرگونه دغدغه های باشد که وی را گاه گاهی نمی گذارد که به هدف اصلی تمرکز نماید.

ج: وسایل وامکانات آموزشی

وسایل وموادهای آموزشی باید تازه و نو باشند تا دانش آموزان ازاتفاقات علمی، اختراعات واکتشافات دوره ی که در آن زندگی می کند وهمچنان جریان های که در محیط وجغرافیای اطرافش در حال شکل گرفتن است معلومات حاصل نمایند. کشورهای بزرگ که ازلحاظ اقتصادی و فن اطلاعاتی و تکنالوژی روز بر خوردارند این زمینه را به خوبی برای دانش آموزان فراهم نموده و آنان را مطابق به جریان ها و اتفاقات علمی روز تربیه وپرورش دهند اما در کشورهای جهان سوم نه تنها که این موادها به آسانی قابل دسترسی نبوده بلکه در بسا موارد از داشتن مکاتب و موادهای درسی نیز محروم می باشند.

د: آموزگاران متخصص ، دلسوز وکارفهم

این موارد ازنکات برجسته و مهم پروسه ی آموزش وپرورش بوده که تاثیرات مستقیم را بالای این پروسه میگذراند. تخصصی شدن کارها میتواند روندی اموزش وارتقای جامعه را به سطح بالاتر وکارامد تر باسرعت بیشتر راهنمایی نماید.

بادرنظرداشت نکات بالا حالا یک نگاه کلی بر وضعیت فعلی معارف مهاجرین کویته پاکستان می اندازیم تا بتوانیم با استفاده از نکات بالا و میتودهای مدرن این موضوع را به بررسی گرفته و یافته های خودرا بیان نمایم.

نکته ی اول

استعدادها و قوه های ذهنی شاگردان به سطح عالی وخوبی قراردارد و به هیج وجه نمی توان این نکته را نادیده گرفت و از آن عبور نمود. مکاتیب مهاجرین مقیم کویته پاکستان هرچندکه از لحاظ امکانات و موادهای درسی فقیرهست اما استعدادهای فوق العاده ی را تربیه و اماده وتحویل جامعه نموده است که هرکدام از آنها در مرحله بازدهی علمی برای جامعه شان می باشند..

تنها چیزی که درین اواخر سبب نگرانی جدی و مختل شدن پروسه ی آموزش وپرورش گردیده است همانا حملات تروریستی وکشتارهای هدفمند و زنجیره ی قوم هزاره ها است که فضای آموزشی نیز ازاین گونه حملات و حوادث به شدت متاثیر شده است.

نکته ی دوم

همان طوریکه در باره فضای مناسب آموزشی یاد آورشدم ، باید علاوه نمود که مکان های اموزشی این مکاتب مناسب و درعین حال گیرایی برای آموزش وپرورش ندارند.

اول اینکه اتاق های درسی کوچک بوده و دانش آموزان بیش از حدی معمول و گنجایش درین اتاق ها پای درس اموزگاران می نشینند.

دوم اینکه در فصل های تابستان و موسوم که هواگرم می شوند سبب می گردد که گرمی هوا مانع جدی فراگیری را ایجاد کند ؛زیرا ازیکطرف نبود برق و وسایل که سبب خُنک نگهداشتن اتاق های درس شوند و ازطرف دیگر جای ذیق وناکافی شاگردان این پروسه را ازقوت می اندازند.

سوم اینکه

مکان های آموزشی درجاهای موقعیت دارند که عموما محل بود وباش و مسکونی بوده و یاهم در مکان های کار وباری مردم قرار دارد که کارهای مختلف فلزکاری، دوکانداری ، ویاهم شغل های پر سروصدای دیگر اطراف آن را احاطه نموده است.

نکته چهارم

موادهای آموشی که در مدارس افغانستان و مکاتب مهاجرین مقیم کویته تدرس می شوند، جدید نبوده بلکه از دهه های پنجاه وشصت حکایت دارد و این خود با روحیه و تقاضاهای امروزی همخوانی نداشته باشد.

امکانات و وسایل لازمی که برای کارهای عملی علوم ساینسی از قبیل لابراتوار ها ی مجهز وکامل وجود ندارد که شاگردان عملا موضوعات را که می خوانند ببیند و با تجربه انجام دهند.

نکته ی پنجم

این نکته خیلی ارزشمند بوده و از اهمیت والای برخوردارست. هرچند که نظر به سایرمکاتیب دوردست وروستاهای افغانستان این وضعیت درمیان مهاجرین کویته نسبتا خوبتر بوده و تب وتلاشهای جدی برای بهترشدن این وضعیت جریان دارد ،ولی بانهمه به هیچ وجه بسنده نبوده ونیست و کارهای جدی تر صورت بگیرد.

اگر نظری کلی بر وضعیت مکاتب دولتی و خصوصی داشته باشیم، گفته میتوانیم که آندسته از مکاتب خصوصی که می خواهند در اینده مصدر خدمتبرای جامعه ومردمشان باش و ازینطرق بتواند پلانهای بزرگ را برای جامعه شان تقدیم نمایند به مراتب بهتر از هر گونه مکتب دولتی بوده و خواهند بود، اما یکعده مکاتب دیگر هستند که هدف شان تنها مساله تجارت و پول در آوردن است که نه تنها بازوی شکسته وناتوان افغانستان را بالا گرفته ومرهم برزخم آن نمی گذراند بلکه خود بار دوش می شوند که بر این بازوی شکسته تحمیل می شوند.

قرارگزارشات و تحقیقات عملی که وزارت افغانستان درمکاتب دولتی و خصوصی افغانستان انجام داده اند ازیندست مکاتیب کم نیستند. عده ی ازآنها بعداز شناسایی وبررسی تعطیل وعده ی هم با دریافت هشدارهای متوجه کاستی ها و نکته های ضعف شان شده است.

هرگاه یک نظارت دقیق بر مکاتیب مدارس افغانستان صورت نگیرد، سبب می گردد که کیفیت اموزش وپرورش پاین آمده و سبب بهرانی آموزشی خواهند شد.

مسافران شکیبا ، مسافران خموش

مسافران شکیبا ، مسافران خموش
دلم زگردش آرام این قطار گرفت
که درایستگاه حوادث پیاده خواهم شد.


این شعر استاد واصف باختری بیانگر مسافران شکیبای هزاره های کویته پاکستان است .مسافران که  هرکدام با صبوری و شکیبای در انتظاری قطاری نشسته اند که در ایستگاه حوادث پیاده شوند.
قطاری که هر روز تعدای از مسافران هزاره را با خود حمل می کند و درایستگاه حوادث پیاده می کند. قطاری که هر روز چند نفر از سرنشینان آن بخاطرداشتن هویت هزاره گی از قطار پیاده شده و به کام مرگ فرستاده می شود .
قطاری که در آن بیلتی در کار نیست ؛زیرا تو خود نمیدانی که مسیربه کدام سمت وسو هست . بیلت  ها از قبل گرفته شده است و تنها تو بی خبر جا مانده ی که باید سواری این گونه قطار شوی تا در جاده پرخم وپیچ و هیولای راه را بی پیمایی و سرانجامش هم به جرم  هزاره بودن در ایستگاه ناخواسته ی حوادث پیاده شوی.
هزاره ها خود نیز ناخواسته براین قطار سوار اند بدون اینکه بداند ایستگاه اش کجاست و به کدام منزل سفر می کند . با بصدا در آمدن مسلسل ها پیاده می شوند. پیاده ی که دیگر نه قطاری در کار است و نه هم مسافرت، بلکه همان جا  سرمنزل مقصود است که خود نمی دانسته است.
چقدر سخت است که خود نمیدانی چی کنی و راه حل هم وجود ندارد که این قطار را سوار نشوی و درایستگاه که آنها می خواهند پیاده نشوی، سخت است ولی حیف که ممکن نیست که سوار نشوی. باید سوار شوی زیرا این فضا طوری عیار شده است که نمیتوانی دست از مسافرت بکشی.
این سختی وقتی بیشتر می شودکه می بینی ده ها هم سفرت دارد این جاده را می پیماید و به مسیری می رودکه خود نمیداند اما بی خبر و ناخوداگاه سواری این قطار است . چقدر سخت است که حتی کسی را نشناسی که به استقبالت می آیدتا از تو  در ایستگاه حوادث پذیرای کند.

در اثرتیز اندازی هشت تن از هزاره های کویته کشته شدند.

دراثر تیراندازی صبح امروز تاریخ ۱۴/۴/۲۰۱۴بالای تاکسی های حامل هزاره ها که از بروری به سوی بازار می رفتند شش تن کشته و دو تن  دیگر مجروح گردیدند. این حادثه ساعت 9:45 صبح  به وقت محل صورت گرفته است.  وهمچنان درهیمن وقت در سبزل رود نیز دراثر تیر اندازی به تعدادی  دو تن کشته شده ا ند که مجموعا هشت تن میگردد که از هزاره ها می باشند. این کشتارها زمانی اوج می گیرد که حزب هزاره دموکراتیک تظاهرات گسترده ی را دیروز به مناسبت کشتارهای زنجیره ی و مسلسل هزاره ها در کویته بلوچستان راه اندازی نموده بود و از حکومت ایالتی بلوچستان خواهان توقف سریع اینگونه کشتارهای زنجیره ی مردم هزاره شدند.

کشتاری هزاره ها درین اواخر درکویته پاکستان شدت گرفته است و از یک ماه به این سو بیش از بیست نفر تا حالا کشته شده است . هرگاه این روند  اینگونه ادامه پیدا کند نه تنها که به نسل کشی و ختم هزاره ها درین شهر می انجامد بلکه چر خ اقتصادی  و روزگاری شهروندان این شهر را نیز فلج خواهد کرد.

سکوت مطلق دیو

 

هزاره رخت سفر بسته است ای وایم 

ز سیل خون چنینی بگو که به کجایم ؟

هرآنچه هست درین جا سکوت مطلق دیو

فقط نشان وجودش صدایی گوش هایم 

نشسته اند به کرسی وباز می غُـــرد

نموده بسته به زنجیــــــــــر گره درپایم

گره و زنجیری این ملک ممـــــکن است 

کشیده خنجر و مرمی نهاده  بر راه ام 

کجا روم؟ برای تو ای صلـــــــــح و آزادی 

به هرکــجا که بودم سبزشد در راهـــــم 

نگاه معصــوم آن کودکان، بیوه و یتیـــــم 

نموده است ملولم و سخت تنـــــــــهایم

دیگرنه راه فرارو نه داد وعدال وانصافست

که هرچی هست همش غم ودرد قومایم


تصادم افسانه با واقعیت

پیر زنی بودکه برای نواسه هایش داستانهای کهن و افسانه های قدیمی راباز گو می کرد. از داستان های عبرت آمیز گرفته  تا قصه های مرگ و رخت بربستن از این جهان و پیوسستن به آخرت.

به نواسه هایش وکودکان محله اش می گفت که وقتی هر شخص می میرد ، یک ستاره از آسمان کم  و خاموش می شود. هرقدر ستاره به آسمان می بینی درحقیقت هرکدام انها یک ستاره ی از برای هر فرد است. وقتی که انسان می میرد ستاره اش از آسمان نیز خاموش و سرنگون می شود.

وی میگفت افرادی خوشبخت و نیکوکار ستاره هایش روشن و پرنور ،و لی افرادی بدبخت و بدکنش ستاره هایش خاموش وکم نور بوده که این خود گواه بر بدی و بدبختی آن دسته  می گند.

وقتی شام امشب از محله ام بسوی قسمت های پایین شهرک محل بود و باش محله ما می رفتم، چشم به ستاره های آسمان افتاد. عده ی روشن و پرنور بودکه چشمک میزد وعده ی دیگر خجیل و کم نور به نظر می رسید.

بعداز طی چند فاصله ی چشمم به چند ستاره ی  دیگر افتاد که از گوشه ی آسمان حرکت کرد و رفت درجای دیگر خاموش شد .

این حرکت وخاموشی ستاره ها من را به فکر عمیق قرو برد تاینکه افسانه های آن پیر زن به خاطرم رسید که برای نواسه ها وکودکان محله اش  باز گو می کرد.

این افسانه ها من را به فکر فرو برد. مسیری را که باید می پیمودم خیلی دور ودراز بود . چون به فکری این افسانه ها افتادم ، درازی راه و خستگی ام را فراموش کردم ویکباره متوجه شدم که به منزل مقصد رسیده ام.

با رسیدنم به منزل صدای تلفن دوستم که انجا حضور داشت بلند شد. وقتی احوال پرسی سریع کرد فهمیدم که حالت عادی ندارد. وقتی که سخنانش رابریده بریده می گفت ، کمی احساس بدی پیدا کردم که چی شده باشد. درهمین زمان یکباری دیگر همان سقوط وخاموشی ستاره ها از جلوی چشمم گذشت و همان لحظه را مجسم می کردم.

تلفن قطع شد و دوستم با صدای بریده وگرفته گفت: بازهم دشمنان بزدل و جنایتکار سه نفری از هزاره هارا که در منطقه لیاقت بازار و قندهاری بازار دوکان چای فروشی و دوکان آب میوه فروشی داشتند،کشته واز صحنه فرار نمودند.

این لحظه بودکه بیشتر به عمق افسانه ها و داستانهای کهن این پیرزن فرو رفتم که می گفت : هرکسی که می میرد ستاره هایش نیز خاموش وسرنگون می شود. هرچند که این داستان ها چیزی جز باورهای خرافاتی و قدیمه نیست ، ولی یک تصادف بودکه من در آسمان امشب مشاهده کردم و شاهد رخت بربستن این سه مرد کارگر و بیچاره ی مردم خود بودم.