خاطره یی به یادماندنی!!!

زیبای های طبیعت می تواند تاثیر عمیق روی روحیه افراد بگذارد. افراد که به طبیعت به دیده دیگرگونه و منفی می نگرند میتواند با گام گذاشتن در دامنه ای طبیعیت ان دید را تغیر داده و گاهی غمهای بسیار انباشته شده در روحش را نیزآهسته آهسته ازمیان بردارد.
من در این اواخر کمی احساس ناراحتی می کردم ولی علت اصلی و منبعش را خود هم نمیدانستم ولی حس می کردم که چیزی هست که آزارم میدهد.
روزی با مشوره ی دوستان همه باهم به یک تفریح و به قولی ساده ومعمولی شان که به یک میله رفتیم به منطقه جهیل و هنه (" انه" که نمیدانم اصل کلمه را و این راهم نمیدانم که کدام یک درست است وشاید هردوی صحیح نباشد ولی بهرصورت دوستان که میداند میتواند راهنمایی ام کند ) که جاده این مسیر ازمیان انبوه از باغهای سیب که دوطرف جاده را زیبایی خاصی بخشیده بود می گذشتیم تا اینکه سرانجام به هدف که ازقبل تعین کرده بودیم ، رسیدیم.
این سفر زیبابود ودرعین حال به یادماندنی، زیرا که با جمع دوستان واستادان یکی ازمکاتیب مهاجرین مقیم کویته پاکستان رفته بودم ومحیط و روحیه سفرهم همچنان فرهنگی و زیبا بود.
وقتی که به منزل رسیدیم باران آهسته آهسته باریدن گرفت وتاهنوز نتوانستته  بودیم که چادر(خیمه) خودرا برپاداریم که باران باریدن گرفت  و همه را خس(تر)کرد.  استادان همه باهم وبا تب وتلاش زیاد توانستیم که چادر رابزنیم و درآن پناه ببریم.
هرچندکه زیرباران رفتن درین فصل سال لذت خاص خودرا دارد ولی بآنهم تلاش داشتیم که لباسهای مان خیس نشود.
بعداز نیم ساعت بارانده گی دوباره متوقف شد. چون وقت کم بود و بعضی ها وظیفه آشپزی را به عهده گرفتند ویکعده هم به بازی مشغول شدند و تاینکه من با یکی ازاستادان ویکی ازدوستان که در اروی پاکستان وظیفه داشت رفتیم به سوی دره که انتهایش دیده نمی شد زیرا خم وپیچ دره  وتپه ها که جلوه آمده بو
 نمی گذاشت که انتهای دره را به خوبی مشاهد کنیم بناء آهسته آهسته به پیش می رفتم که یکباره متوجه شدیم که کوه که بطرف راست دره واقع است دارای مناظر زیبا ودیدنی است .
آبها از این کوه پاین می شد به سبب سنگی بودن کوه (پوشیده از سنگ) آب از ارتفاعات این سنگ به پاین می افتید و به زیبای این کوه بیشتر می افزود.

آهسته آهسته بطرف کوه بالاشدیم و رفته رفته خودرا به این منظره زیبا که شبه به آبشار می مانست ، رسیدیم و با اندک توقف درجلوی این آبشار که برای رفع خستگی توقف کرده بودیم دوباره راه افتادیم و  خودرا به آب که از ارتفاع بلند به پاین سقوط میکرد ، رساندیم .
با فیلم برداری وعکس برداری ازین منظره زیباکوه  خودرا ارضا کردیم تا اینکه  دوباره برگردیم.
بعداز برگشت از کوه غذا آماده شده بود وهمه باهم به صرف غذایی چاشت پرداختیم و شوربای زیبای گوشت گوسفند با باریدن باران حال وهوایی دیگر به ما میداد.
در پهلوی چادر ما برادران پشتون و ازبیک این شهر چادر زده بود که آنها در همان شدت باران که همه جا را آب و گل گرفته بود به اتن و پایکوبی مشغول بود. جالب اینجا بود که با وجودیکه تمام زمین را گِل و آب گرفته بود آنها با پاهای لوچ وبعضی آنها  باداشتن  کفش به پاهایش به  اتن می پرداخت و دهل زن که این درین اتن بود با اکت های جالب که ازخود در می آورد به جذابیت این اتن بیشتر افزوده بود.
سرانجام در آخر های روز بودکه محله را به قصد خانه ترک کردیم و از محله اولیه کمی پاینتر که آمدیم سمت راست جاده  جاده ای فرعی دیگر جدا می شد که سرانجام به یک محل تفریحی دیگر می انجامید که بنام جیل(جهیل ) یاد می شد واین محله مختص به فوجی هاست ولی به مردم محل نیز اجازه ورود وتفریح داده می شود.
بعداز کمی عکس بردازی از آب جهیل و نگاه کردن به اطراف وماحولش قدم زنان به طرف لبه ای آب پیش رفتیم و تا اینکه خودرا به مرز آب وخشکه رسانیده واز نزدیک با آب چند تا عکس های یادگاری گرفتیم و دوباره برگشتیم و روزداشت ناوقت می شد و دوستان هم به خاطر اینکه امنیت شهر ما خوب نبود عجله داشتند که سرانجام ناوقتهای شام به خانه رسیدیم .
خاطره ی که فراموش نخواهدشد.
یادش ثبت اوراق خاطرات های  که مانده گار خوهد بود.
5/9/2011

به بهانه ای عید

 ای کاش میشد که بافت کلمات را به شکل ماهرانه اش بلدمی بودم تا با ردیف کردن چند واژه و تک واژه یی می توانستم شعاری بسازم وآن را باشما شریک بسازم، زیرا که چیزی دیگر نمانده است که انجام نگرفته باشد وبیان نشده باشد .

کلمات هم به اساس استفاده های ناهمگون ومحقرانه اش دیگر یارای بیان حقیقت ها نیست زیرا که انچنان سرکفت خورده است که توانایی حمل معنای واقعیش زا از دست داده و مدام درصدد معنابافی های دومی یا به شکل مجازی وکنایی خود شده است.

فردای این شب که این کلمات به هم چیده می شود روزیست که اسمش را عید میگذارندو مسلمانان جهان بنا بر یکماه روزه که گفته می شود گرفته است به جشن می پردازند و از یک ماهه عبادت وطاعاتشان یادی پر شورو هیجان انگیزی می کند .

این شب که کلمات کناری هم می نشیند و درصدد یافتن یک راه حل برای حمل معانی است که بتواند واقعیت ها را درجامعه ما منعکس کند و فردای این شب که دوختر بچه های یتیم دستان حنا شده ای همسایه اش را می بیند حداقل کلمه باشد که این حالت را ویاهم لباس عیدی را که از مدت ها به این سو آرزو می کرد ولی به آرزویش نرسیده است و درگوشه ای به تنهایی نجوا کنان سرودهای را زمزمه می کند که هر کدامش باری جهانی از درد وآه را باخود دارد، بیان کند که متاسفانه از توانایی کلمات بیرون است و احساس های می تواند این حالت را حساس کند که حداقل زمانی سرکفت روزگار خورده باشد و انروزش زا به بادی فراموشی نسپرده باشد.

ای کاش می توانست کلمات این زمانه بیانگر واقعیت ها و نیت های صادقانه مان باشد که با خلوص نیت از دلهای کینه زده و پر غم ونفرت ما سرجشمه می گیرد .

کاش می شد روزی که شعار نویسی های من به واقعیت ها مبدل می شد و جاده عمل را که سالیان سال باید می رفتیم و زمان خوب برای رفتنش هم داشتیم به نا کجا اباد انجامید وحالا در فصل خزان از امیدواری ها دارم به شعار پردازی های توجه می کنم که سالیان سال کردیم ولی نتیجه اش همان بو دکه ما را به قهقراهای امروزی کشانیده است.

راستی چرا صداقت وخلوص نیت ها درین عصرو زمانه ما جایش را به فریب ودغل کاری ها داده است؟ نه شاید هم انطوری نباشد من بی خبرم ورنه که باید از این همه صداقت که به من وتو شده است چزا سمره اش را بازهم ازباغ نا امیدی می چینیم ؟

دغدغه های فکری فردای من چرا ما را از اسوده گی امروز مان میگیرد و امزوزی که باید شادباشیم غم فردای مان می خوریم ، کی باخبر است که امروزه کاری را که می کنی مطابق به روال فرداست یانه؟

بی بخشید که کمی خسته کن شده است ولی می خواهم که بگویم اگر توانایی حنا کردن دستهای فرزندان تان را داشتید کمی به ان بیفزاید زیرا که دوختر وپسر همسایه که تمام ارزویش جیزی نیست جز پذیرفته شدن درجمع دوستان شان ، بناء به خود کمی جرءِت بدهید و شادی را با بخشش ناچیزی که شما می کنید روی طاق لبان این کودکان معصوم هدیه کنیدتاباشد که رسم مسلمانیت هم به جا اورده شده باشد و کمی از دستگاه نمایشی قافله هم عقب نمانده باشیم .

کودکان خورد سال و معصوم عیدهای همه تان مبارک باد . دین های که به گردن ما دارید برای همیشه باقی خواهد ماند زیرا که درین سرای و بازاری مکاری صداقت هم به گفته ان شاعر شیرین سخن دلالی است .

عیدی تان با خدا باد