ازوقت که توانستم کمی متفاوتر از همیشه به اطرافم نگاه کنم، با شعارها، نام ها ، سازمانها و اتحادیه های مختلف که تحت نام مختلف در دنیا فعالیت دارد ، آشنا شوم و تا حدی نسبی از نوع فعالیتهای آنها که در جاهای مختلف صحبت می شد و نقل و صحبت هر مجلس بود ، آشنای بیشتر حاصل کردم ؛ تا اینکه امروز این سازمانها ونهادها را عملا می بینم و اساسنامه هایش را مطالعه کرده ام  ودارم بازهم مطالعه می کنم،  به من امیدواری و یک نوع دیدی مثبت و خوش آیندی نسبت به آینده ی که مشکوک به نظر می رسید،  می بخشید.
وقت که از محدوده ای صفحات کتاب بیرون می آیم ودر دنیای رسانه ها قرار می گیرم می بینم  که شعارهای زیبا و رنگین  که بواسطه ی کلمات وتصاویر زرق وبرق یافته است ، دیگر اثری  از آن وعده ها و نویدهای ثبت شده در اوراق کتاب را با خود ندارد وتنها چیزی بوده است که عده ای را مصروف کار وفعالیت بسازد  و عده ای  دیگر را هم از احساس وعاطفه اش بگونه ی استفاده نماید.
وقت به تاریخچه حوادث و رخدادهای بسیار سیاه وتباه  کننده ی  بشر نظر بیندازیم و یا هم تاریخ نوشته های آنها را به مطالعه وبررسی بیگریم پی می بریم که اینجا ظلمتستان است که هرکسی که توانسته است به نحوی ممکن دست به یک عمل ضدانسانی بزند  و فاجعه بیافریند و تا به کسب قدرت که یکی از بدترین آرزوی خودباختگان است دست یابد.
از سیاه چاله های آدم سوزی گرفته تا گورهای دسته جمعی ، کشتارهای زنجیره ای و سیستماتیک همه  وهمه از دست آوردهای انسان هایست که شیفته ای قدرت و اقتداری بزرگ و بیرون از محدوده ای خود شده است.
این عملکردها  نتیجه ای نهایت از برده گی و تابعیت نفس و خواست استبدادگرانه انسان است که  سر درمقابل همچو خواهش ها فرو آورده و دست به عملهای این گونه ای بزند اما همه ما وشما میدانیم که قدرت طلبی  چی تباهی و ویرانی را که برای  انسانها به آرمغان نیاورده است.
ثروت وسرمایه  چیزی که همیشه مورد بحث وگفتگو بوده است و یگان وسیله فریبنده که چشم های حقیقت بین را کور و گوشهای شنوای حق وحقیقت  را کر ساخته است ؛ مگر اینکه استثناهای را درنظر بیگریم.
این جاسرزمین است که انسانها آزاده قربانی سیاستهای سرمایه داری یک دسته افرادی شده است که بر اریکه قدرت تکیه زده و مدام از انسانها بخاطر رسیدن به قدرت و اقتداری ظالمانه  اش از انسانهای دیگرقربانی میگیرد.
اینجا بود که من به نهادهای و شعارهای فریبنده ی نهادها وسازمانهای دفاع از حقوق بشر و نهادهای امدادرسانی شک کردم ، و اینجا بود که من باور پیدا کردم که هیچ سازمان وجود ندارد که برای رسیدن به یک اقتدار و کسب مقام و موقعیت اجتماعی اش  حرکت نکرده باشد وهدفش خالصانه برای خدمت انسانها ورهایی بخشی از فاجعه باشد .
ای انسانهای که امروز زیرسلطه و قدرتهای بزرگ استعماری قرارگرفته اید و مدام قربانی سیاست های می شود که شما را با نام های دموکراسی ،عدالت اجتماعی و صدها عنوان دیگر  به بردگی گرفته و میگیرد و با حیات شما به بازی می نیشیند ، بدانید که قربانی سیاست های شده اید که سالیان سال این پلان های شوم را در سر پرورانده است تا روزی یکعده ار برای پیاده نمودن همچو سیاستهایش به گیروگان بیگرد وتاینکه  امروزاین پلانها  در جامعه ای انسانی شما تحقق بی بخشد وشما را به اسارت بیگرد و این کار آنعده افراداست که شیفته قدرت واقتدار است واز نداشتن همچو جایگاه مدام زجر می کشید ، این روند ادامه خواهد داشت و دارد مگر اینکه یکبار نوع نگاه تان را به این گونه سیاست ها  تغیر بدهید ویکبار در رهبریت اجتماعی تان تجدید نظر نماید.

وقت من شعری از سعدی شیرازی را میخواندم که می گفت :

بنی آدم اعضای یکدیگر اند          چو درآفرینش زیک گوهراند
چوعضوی بدرد آورد روزگار     دیگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی      نشاید که نامت نهند آدمی

 
به من یک دنیا از باور مندی و تعهد در قیبال مسولیت انسان ها در روی زمین می بخشید؛ اما از آنروزکه شنیدم این شعر به دروازه سازمان ملل متحد راه یافته و سرلوحه ای کاری آنها قرار گرفته است به این تعهدم بیشتر افزود و بیشتر مسمم  شدم که باید پا به پای افرادی که می خواهد ، قدمی برای بهبودی انسانها بردارد ، بردارم ؛ اما متاسفانه که نحوه ای عمل کرد سازمانها و تلفات سنگین انسانها ها در آنسوی کره زمین به خاطر نداشتن غذایی کافی و بی تفاوت بودن  سازمانها برای رهایی این دسته انسان ها  برای دایمی از این وضعیت  باورمن را نسبت به تمام این سازمان ها بی باورساخت .

پس انسانهای که به همچوسرنوشت مبتلاهستد باید خود بکوشد تا ازهمچو حالت بیرون بیاید زیرا هر کمک وامدای را که امروز به بهانه ای حس بشردوستی از منابع وآدرسی دریافت می کند ، انتظاری سیاستهای شوم  فردای این کمک ها را داشته  باشد که به بدترین نحوه ش جبران می کند.